سوز عشق فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده .... دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی .... همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد... انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم... این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ، دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت .... دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام.... فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم، اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم.... دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟ در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم... تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ، حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی.... گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟ سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده ....
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ خودتان خوش آمدید Archivesتير 1391فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390 اسفند 1389 بهمن 1389 مرداد 1389 Authorsسامان ز؛ خاطرهLinks
خانوم دکتر Specific![]() ![]() ![]() ![]() ![]() LinkDump
اخبار ورزشی Categories
اکواریوم |